-
نه آره
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 12:48
حال که دست به نوشتن زدم دنیایم دگرگون است نمیدانم بنویسم یا نه نمیدانم بخواهم یا نه در بین بسیاری از نمیدانم ها گیر کرده ام دسته ای مرا منع و دسته ای مرا تشویق نمیدانم هایم را چگونه با میدانم ها پر کنم
-
از کتاب این کارو نکن این کارو بکن .
جمعه 17 آذرماه سال 1391 19:10
چکیده از کتاب این کارو نکن این کارو بکن . نویسنده .احمد فارسی اگه میخوای راحت باشی کمتر بدون واگه میخوای خوشبخت باشئ بیشتر بخون تا پایان کار از موفقیت درباره آن با کسی صحبت نکن. برای حضور در جلسات حتی یک دقیقه هم تاخیر نکن قبل ازعاشق شدن ابتدا فکر کن که آیا طاقت دوری .جدایی و سختی را داری یا نه ؟؟؟ · سکوت تنها پاسخی...
-
نقل قول
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 12:54
شکسپیر می گوید:هر از چند گاهی برای آنکه دوستش داری نشانه ای بفرست تا بیادش آوری که هنوز قلبی برایش می تپد........ این نشانه بزرگیست
-
سوال
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 12:46
از دوستم پرسیدم: اگه بهت بگن ۲۴ ساعت دیگه دنیا تموم میشه چیکار می کنی؟ گفت :ده ساعت طول میکشه تا از جایی که هستم بیام پیش خانوادم ۲ ساعت فوتبال بازی می کنم ۲ ساعت میرم شنا ۲ ساعت با پرندم می گذرونم و خانوادم ۲ ساعت فیلم مورد علاقمو می بینم . بعد از من پرسید: تو چیکار میکنی ؟ من گفتم :میرم تو طبیعت زیر یه درخت می شینم...
-
۹ اردیبهشت
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 18:27
وقتی یه روز خوب داری همه چیزو فراموش می کنی
-
شوق ...
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 18:14
از شوق به هوا به ساعت نگاه میکنم حدود سه نصف شب است چشم میبندم که مبادا چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره میروم سوسوی چند چراغ مهربان و سایه کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا میپرم چون کودکیم و خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه...
-
از دوست ۳
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 19:58
بشکن این بغض که دردم پس از این سنگین است و نگاهم همه اشک است و صدایم همه آه خون دل می خورمو اشک غم می بارم خنده هم روی لبان دل من خشک شدست نه دگر لبخندت نه دگر چشمانت نه دگر دستت در دست من است جای تو خالیست در آغوشم و به جای سر تو در بغلم زانوانی خستست که تقاضای تسلای دلم را دارد رفتی از آغوشم لیک با خاطره ات روزها می...
-
از دوست ۲
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 19:53
بودنم درماندست داد و بیداد زدست بودن دیر دانستم دیر دور شد دایره دیده دوست دور شد در دریا دست تقدیر ربود از دلم دار و ندار دیده ام دنیا را در به در می بیند دار در دشت دژم دیده ز باد دود در دیده دهر در و دیوار دمل در امید دیدار از دیاری به دیار می دوم در دل دالان دلیل همه دنبال دلیل دی و مرداد به دنبال دلیل ف.ت
-
از دوست ۱
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 19:52
عاشقانه می دوید خسته و پیوسته در یک جاده تکراری تا به یارش برسد می رسید او اما تا که می خواست بماند چیزی دور می کرد او را از یارش چند سالی می شد روزگارش این بود با قبول تقدیر و به امید وصال می دوید او از نو می دوید و در خیالش می دید که در آغوش نگارش خندان غرق در نظاره است و دگر چیزی نیست او را ار عشقش جدا کند در همین...
-
از دوست
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 19:51
گوسفندی هستم جلوی مغازه قصابی که نگاه می کنم عبور انسان ها را و شنیدم اینرا که انسانی می گفت گوسفندان شب قبل از مردن خواب می بینند مرگ خود را پس چرا من در خواب دشت سبزی دیدم ؟ و شبانی داشتم که نوای نی او مثل لالایی بود شاید این قصاب سبیل در رفته زشت قلب نرمی دارد و مرا می خواهد ببرد برای بچه های خویش شاید آن شبان در...
-
برگشت
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 20:51
زندگی ای کاش دکمه ctrl+z داشت همه چیزو می تونستی بر گردونی
-
۲۵ بحمن مثادف با روز اشغ
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 17:36
امروز روز ولنتاین بود سوار تاکسی شدیم از سر کار بیاییم خونه یارو وقتی پیاده شدیم میگه یلداتونم مبارک میگم هان؟یلدا کجا بود میگه امروز چه روزیه همونتون مبارک آخه مگه زورت کردن تبریک بگی تا خونه از خنده دل درد گرفتم
-
عجب گیری کردیم
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 18:13
واژه هایمان دوگانه هستند خودمان هم دچار دوگانگی شخصیت شدیم فقط ساز ملت ما رو ببین اگه به موبایل بگی تلفن همراه کلی پوزخند نثارت می کنن اگه گفتی پیامک از خنده دل درد می گیرن اگه از ایمیل استفاده می کنی کلی حالیته اینا شده سوتی واسه حال گیری آخه اینم شد کار.اگه کلاس بزاری می گن هان از دماغ فیل افتاده اگه نزاری می گن این...
-
بدون عشق
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 21:06
یک روز را بدون عشق تصور کن چه می بینیم ؟دنیا چگونه خواهد بود ؟بشری که با عشق نهادینه است چگونه در نظر می آید؟خلقتی که با عشق سرشته چه می شود؟ زمین سرد هوا بی روح آسمان تیره بی کوکب آفتاب بی فروغ گل پژمرده و افسرده درخت بی رنگ آب ساکن خاک مرده و اما انسان بدون عشق یعنی هیچ یعنی مرگ بشر بی آِغوش بی اشک بی لبخند حتی بچه...
-
خبر
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 13:06
گفتم ای جنگـــل پـیـــر تازگی ها چه خـبــر؟! پوزخندی زد و گفت: هــیـــچ ، کابوس تبر...!
-
رقصنده
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 17:58
چه کنم که باید سرگرم باشم سرگرم زندگی آنقدر سرگرم که نفهمم من این زندگی را من نساخته ام سرگرم خواسته هایی که خواسته های من نیستند سرگرم دنیایی که حتی دنیای من نیست خسته می شوی از این همه سرگرمی با زرق و برق های بی خود تو فقط بازیگری هستی که تو را کس دیگری می رقصاند نرقص با ساز دیگری خود ساز بزن خود برقص رقاص خود باش...
-
پیشه ام
شنبه 12 آذرماه سال 1390 12:28
عشق تجربه ای است داشتنش پیشه ای است بی پیشه نباش که روزگارت بی معناست الی ۱۱/۹/۹۰
-
پر خالی
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 18:50
پر از تبم پر از هذیانم دلم ابری ست پر از بارانم وای بر روزی که رعد و برق وجودم برپا شود خلاص می شوم از پر بودن خالی می شود خالی خالی
-
برای تو
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 08:56
سالها غم دوری و سم فراق برای تو بود حال سرور وصال و شهد دیدار برای من چه شب ها چه روزها گذشت خبری از وفا نبود لحظه ای بیش نبود آن لحظه نگاهت قلبم را فشرد گرمی دستانت سردیم را ببرد آغوشت رویاها برایم بساخت من نفسم را می دهم تا لحظه ماندنی باشد الی ۴/۸/۹۰
-
پوچ
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 15:31
چشمانم عادت گرمی دستانم تکرار وجودم سراسر آزار امروز که محتاج تو هستم تو کجایی؟ مرهم فوج غمم باشی پرده برداری از محبس دل طاقت جور و جفا رفت روزگارم همه به فنا رفت با ز آی الی ۱۶/۷/۹۰
-
جسته جسته
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 15:21
امروز گردون گردونه وارونست حال ما همچو شمع و پروانست پیوند حصار عادت ها شکستن زنجیر رفاقت ها روز روشن ظلم ظالمان پیداست در شب تاریک نوری در دلهاست الی ۱۴/۷/۹۰
-
گذشته ..
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 11:11
گل بستان غزل های منه خسته سلام بسته به جون منه خسته وبشکسته سلام اهرم قامت تن خسته و بشکسته سلام روشنایی دو چشمان فروبسته سلام مخمور منه خماره خمر بشکسته سلام خاطرات خوبه اون روزای بگسسته سلام سحرگاه شب مسافرو عابردل خسته سلام توی تنها فارغ از هر رده ودسته سلام ف.ت یه دوست
-
گذشته
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 11:07
تو شاخه ی گلی لای کتاب اما من....؟ از ماه پلی به آفتاب اما من....؟ تو سیر تکامل قشنگی داری اینگونه: نقاب قاب آب اما من....؟ ف.ت یه دوست
-
تلخ و شیرین
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 21:10
مرد سیلی محکمی به صورت زن زد و با فریاد گفت: اخه اینم شد زندگی ؟دیگه از دستت خسته شدم... زن که اصلا انتظار نداشت ناباورانه دستش را روی صورتش گذاشت و چند قطره اشک به آرامی از گوشه چشمش سرازیر شد. زن همانطور که چمدانش را می بست گفت: دیگه این وضع را تحمل نمیکنم نمی تونم حتی یه لحظه هم تو این خونه با تو بمونم. مرد که می...
-
حس بی تکرار
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 21:08
حباب ذهنم با تلنگری تجربه ای زلال در پی داشت. احساسی بی وزن در ژرفای وجودم از جنسی شفاف دانستم! بی زبانان تکه های محبت را با مقیاس خود می سنجند. در پشت خیال و وهم هم حتی گردش واقعیت پیداست. الی ۹۰/۰۶/۲۴
-
روزنه
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 22:37
همیشه تو اوج تاریکی درپهنای سیاهی یه نور برای تو هست هر چند اندک ولی راه گشاست روزنه نجات تو الی ۹۰/۶/۱۹
-
سیاهی و سفیدی
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 12:20
-
مواظب باشیم
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 12:09
شیخی بزنی فاحشه گفتا: مستی، هر لحظه بدام دگری پا بستی، گفتا: شیخا، هر آنچه گوئی هستم، آیا تو چنانکه مینمائی هستی؟ فکر کنیم ببینیم اگه بخواهیم به زندگیمون تا همین الان نمره بدیم چند میدیم ؟ مسلما نمره منصفانه می گیریم یا کم یا زیاد به جرات می توانم بگویم همه آدما خودشون بهتر از هر کسی می دونن که چیکار کردن یه قاتل می...
-
پرسیدم چطور بهتر زندگی کنم ؟
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 18:14
پرسیدم چطور بهتر زندگی کنم ؟ با کمی مکث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، با اعتماد زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن ، وهیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .. پرسیدم ، آخر .......
-
سکوت طبیعت
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 22:28