دیوار من

ایده های ذهنی

دیوار من

ایده های ذهنی

قاصدک

قاصدک باش  

بی بند و رها  

غلطان در هوا  

چرخ بزن با باد برقص  

بگذار نسیم نوازشت کند  

گاهی بر بلندای سما  

گاهی بر فرق زمین  

عمر کوتاهت ناز و کرشمه می خواهد  

به فضا محتاج نباش  

حجمی باش تهی  

با قبای سفیدت  

معصوم و سبک بال  

بگرد بگرد  

تا رسی به حامل پیامت 

الی   

۹۰/۳/۲۸

شعر مشیری

من دلم می خواهد

 

خانه ای داشته باشم پر دوست


کنج هر دیوارش


دوستهایم بنشینند آرام


گل بگو گل بشنو


هرکسی می خواهد


وارد خانه پر عشق و صفایم گردد


یک سبد بوی گل سرخ


به من هدیه کند


شرط وارد گشتن

 

شست و شوی دلهاست


شرط آن داشتن


یک دل بی رنگ و ریاست


بر درش برگ گلی می کوبم

 

روی آن با قلم سبز بهار

 

می نویسم ای یار


خانه ی ما اینجاست


تا که سهراب نپرسد دگر


خانه دوست کجاست؟

 

فریدون مشیری

زمانه خاموش

 بد دیاری است

 قشقرقی بر پاست

درندگی هایش زیادند

جان هایی بی جان شده اند

آتشش زبانه ها می کشد

 دودش چشمها کور می کند

 گرمایش تن ها می سوزاند

گذشته از نظرم منسوخ است الگوتراشی از گذشتگان بی دلیل است گذشتگان بهتر زیسته اند چون غل و غش های امروزی را نداشته اند یک دیگر را حربه های جنگی هم نمی کردند اگر این گونه برخورد کنیم پس نسل ها یکی بعد از دیگری باید یک انیشتین یک ویکتور هوگو یک رومن رولان یک هیتلر  یک چنگیز مغول یک کوروش یک امیرکبیر یک حافظ یک سعدی یک من داشته باشد  این تکرار وقایع هیچ هیجانی در پویای نخواهد داشت .اینکه بدانیم هر پنجاه سال یکبار حتما یک فرد تکراری را روی کره زمین خواهیم دید جالب نخواهد بود. الگوی انسان باید خوبی ها نیکی ها باشد.باید سیاست رفتاری در هر فرد خود را بروز دهد تا یک شخصیت سرنوشت ساز رشد کند بشر امروز در پی گزند زدن به یکدیگر است خرده گرفتن کار امروز همه شده است به کچل می خندند به کوتاه قد لقب دیگری می دهند به ناتوان جسمی فلج(افلیج) می گویند و خیلی از موارد دیگر

امروز درد چیز دیگری است کودک آزاری ممنوعیت تحصیل تعصب نژادی تفاوت زن ومرد در عرصه اجتماع فقر تفاوت فرهنگی وضعیت اقتصادی نا به سامان رخدادهای طبیعی مخرب انحرافات اخلاقی اعتیاد بی فرهنگی 

تمام این درد ها به گونه ای دل بشر را به رنجش وا می دارد چاره چیست؟

اندیشیدن

راهی پیدا کردن

عمل کردن

نتیجه گیری

به اندازه ی همه ی 000/000/800/6یا شاید بیشتر ازجمعیت کنونی جهان می توان راه برای این مشکلات پیدا کرد خداوند بشر را بیهوده روی زمین به کارمشغول نکرده است مشغولند تا چیزهایی را به ثبات به کشند.راهت را خودت پیدا کن بهتر زیستن شاد بودن را هرکس کشف کرد زندگیش مغلوبش می شود تحملش بالا می رود کوه می شود دلش دریا می شود و در نهایت ثبت می شود .

  

الی  

۹۰/۳/۱۷

ظهر

یه برگ خاطره

روز جمعه همه با خانواده عمه برای دیدن مامان بزرگم که آلزایمر داره رفتیم خانه سالمندان.یکی از سالمندان یا به قول خودشون همسفرها اسمش رضوان خانم بود.از من خوشش اومده بود براش جذاب به نظر می رسیدم.لهجه ای یزدی داشت.دستی مهربون به سرم می کشید صورتم را نوازش می کرد قربون صدقم می رفت با لهجه شیرینش می گفت:از سر تا پا از نوک انگشت پات تا فرق سرت هیچ عیبی ندیدم چه خانمی !چه شیرینی! چه قدی !چه قامتی !.نمی دونم انگار تشنه حرفاش شده بودم نگاهم که به نگاه پیرزن با صورت چین وچروک خورده گره می خورد با یه لبخند پاسخم را می داد.غرق می شدم تو افکاری که اون واسم ساخته بود. با سخاوتمندیش کلماتی را به من بخشید که دنیایم را پر از شادی کرد حتی برای لحظه ای گذرا. من هم با نگاهی سرشار از خلوص قلبش را پر کردم از مهر.امیدوارم نگاهم کمکی کرده باشه تا بدونه که زمزمه هایی که کرد ناب ترین زمزمه ها بودند. 

قلبش شاد وپاینده. 

الی  

۹۰/۳/۱۳

امروزها می آیند

صبح امروز به تلخی بیداری ازخواب گذشت اما با خیال شبی پر ز آرامش خواب همراه شد. 

صبح امروز به ویرانی دیواری زیر خروارها خاک گذشت اما با اندیشه فردا صبحی با آبادی شیرین شد  

صبح امروز به سختی کار گذشت اما با فکر تجربه ی تازه مرهم شد  

صبح امروز امروز گذشت اما با تصور صبح فردا شد  

بین این همه آسیب درد غم بی قانونی نا به سامانی بازهم شکر که به سلامت به شادی گذشت!  

  

الی  

۹۰/۳/۱۲