دیوار من

ایده های ذهنی

دیوار من

ایده های ذهنی

۲۵ بحمن مثادف با روز اشغ

امروز روز ولنتاین بود سوار تاکسی شدیم از سر کار بیاییم خونه یارو وقتی پیاده شدیم میگه یلداتونم مبارک میگم هان؟یلدا کجا بود میگه امروز چه روزیه همونتون مبارک  

آخه مگه زورت کردن تبریک بگی تا خونه از خنده دل درد گرفتم

عجب گیری کردیم

واژه هایمان دوگانه هستند خودمان هم دچار دوگانگی شخصیت شدیم فقط ساز ملت ما رو ببین  

اگه به موبایل بگی تلفن همراه کلی پوزخند نثارت می کنن اگه گفتی پیامک از خنده دل درد می گیرن   اگه از ایمیل استفاده می کنی کلی حالیته اینا شده سوتی واسه حال گیری آخه اینم شد کار.اگه کلاس بزاری می گن هان از دماغ فیل افتاده اگه نزاری می گن این دهاتیه. 

اگه  فیلم کانال فلان ماهواره رو ببینی اوه وای خدا مرگم بده اگه نبینی می گن بابا املیا اینا که عادیه. 

اگه رو مد بچرخی می گن واسه ما آدم شده ها تا دیروز باید لباساشو می دیدی اگه رو مد نباشی محلتم نمی زارن چه که بخوان پشت سرت حرف بزنن. 

خدا نکنه روزی یه وسیله مارک بخری دستت ببینن می گن اره این دیگه خدارو هم بنده نیست ببین چه جوری راه می ره و... اگه نخری که کلا می گن این این چمیدونه مارک چیه . 

اگه یه سفر رفتی خارج از مملکت می گن بله می رن عشق و صفا میان این جا جا نماز آب می کشن اگه نری سفر خارجی می گن بدبخت انوقت خودشون عکس های خارجیشونو نشونت می دن. 

اگه ویلا تو شمال داشته باشی می گن نمی دونه پولاشو چیکار کنه می ره ویلا می خره اگه نداشته باشی زورت می کنن بری قرض کنی وام بگیری بری ویلا بخری  وقتی رفتی زیر قرض می گن آخر این هفته کلید ویلاتو بده ما . 

اگه ماشینتو عوض کردی فردا یه مدل بالاترشو اونا می خرن با ۲ جفت رینگ زیرش اگه عوض نکردی می گن نگاه کن این لگنو تا کی می خوای نگه داری . 

این جماعت هر روز یه سازی واسه خودشون می زنن حالا فکر کن ما بینشون چه طوری داریم زندگی می کنیم . 

الی  

۱۷/۱۱/۹۰

بدون عشق

یک روز را بدون عشق تصور کن  

 

چه می بینیم ؟دنیا چگونه خواهد بود ؟بشری که با عشق نهادینه است چگونه در نظر می آید؟خلقتی که با عشق سرشته  چه می شود؟ 

زمین سرد  

هوا بی روح  

آسمان تیره  بی کوکب  

آفتاب بی فروغ  

گل پژمرده و افسرده  

درخت بی رنگ  

آب ساکن  

خاک مرده  

و اما انسان بدون عشق یعنی هیچ یعنی مرگ  

بشر بی آِغوش بی اشک  بی لبخند  

حتی بچه های کوچه هم غوغایی برای بازی ندارند  

چرخ گاری دستفروش دیگر نخواهد چرخید  

رفتگر دیگر جارو به دست نمی گیرد   

ژنجشک ها هم برای برداشتن تکه های نان به ایوان سر نمی زنند  

ساعت هم زنگ نمی زند

مغازه دار کرکره مغازه اش را با طلوع هیچ آفتابی بالا نمی برد  

یقینا زمین هم یادش خواهد رفت که به دور خودش می چرخیده و یا به دور خورشید . 

باورش تصورش سخت و فرای ذهن آدمی است . 

دنبا کارزاری بیش نخواهد بود قدم از قدم بر نخواهی داشت عالم کل معدوم می شود همه با هم بیگانه می شوند کس کس دیگر را نمی شناسد  گذشت زمان بی معنی می شود .عشق موهبتی الهی است کنزی ابدی است . 

و چه خوب ایزدی مخلوقش را آفرید ذات بشر با هدیه ای والا از جانب یزدان زینت داده شده و آن عشق است

۱۶/۱۱/۹۰

خبر

گفتم ای جنگـــل پـیـــر تازگی ها چه خـبــر؟!

پوزخندی زد و گفت:

هــیـــچ ، کابوس تبر...!