بشکن این بغض که دردم پس از این سنگین است
و نگاهم همه اشک است و صدایم همه آه
خون دل می خورمو
اشک غم می بارم
خنده هم روی لبان دل من خشک شدست
نه دگر لبخندت
نه دگر چشمانت
نه دگر دستت در دست من است
جای تو خالیست در آغوشم
و به جای سر تو در بغلم زانوانی خستست
که تقاضای تسلای دلم را دارد
رفتی از آغوشم
لیک با خاطره ات
روزها می گذرد
تا بیاید مرگم
و مرا از غم دوری تو آزاد کند
ف.ت
ممنون که به وبم سر زدی
این مطلبتو خیلی دوس دارم
واقعا زیباست
من لینکت کردم خوشحال میشم لینکم کنی